Tajikestan,pamir highway


Advertisement
Tajikistan's flag
Asia » Tajikistan » Dushanbe
July 1st 2014
Published: February 17th 2015
Edit Blog Post

Total Distance: 0 miles / 0 kmMouse: 0,0

Tajikestan,pamir high way


اولین مایل از هزاران مایل سفر دوچرخه سواری من به دور دنیا با سخت ترین راه دنیا برای اولین تجربه انتخاب شد ،راهی بسیار چالش برانگیز پر از سختی ها و پر ازشیب های بسیار درکوهایی مرتفع ،ارتفاع از ۳۰۰۰ متر شروع و تا ۴۸۰۰ متر ادامه دارد ،راهی به نام راه پامیر




بعد از یک هفته بازدید از ارمنستان و دریاچه سوان و کوه آرارات و کلیساهای قدیمی در تاریخ ۲۸ جولای مصادف با ۶ مرداد سال ۹۳




با هواپیما شهر ایروان رو با همسفرم به مقصد شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان ترک کردم ، و هر چی داشتم و سبک و سیاق زندگی در تهران را به گذشته و خاطره ها سپردم




.شهر دوشنبه پایتخت کشور تاجیکستان شهری وسیع با خیابانهایی پهن و وسیع و بسیار ساکت و آرام و نه خیلی سرسبز و مردم شبیه به ایرانی ها با زبان فارسی دری و کشوری برگرفته از تاریخ سامانی و واحد پول سامانی که اونها بیشتر از ما این پادشاده ایرانی و تمدنشو میشناسند.




مذهب رسمی اسلام است اما اسلامی بسیار متفاوت از اسلام تو ایران بیشتر متاثر از فرقه اسماعیلی ها که خیلی پیچیدگی ها داشت ،کشوری شبیه ایران قدیم با

آزادی مدرن و مشروبات آزاد و حجابی انتخابی ،تو خیابونها و تاکسی ها همه جا صدای خواننده های ایرانی مثل معین و اندی و لیلا رو میشنوی و اینکه این حس آزادیشون دوباره منو یاد اون همه گیر و دار تو ایران میندازه که حیف ایرانمون با این همه خوبی هنوز گیر مسایل اولیه خوشی ها و مردم به خاطر حداقل آزادی هاشون هر روز نگران هستند


تاجیکستان کشوری با حکومت دیکتاتوری و متاثر از فرهنگ کمونیستی روسیه که این کشور در تصرف داشته برای مدتی وبه همین خاطر هنوزم در مدارس زبان روسی جز دروس اصلی است برای یادگیری اما جالب ترین بخش برای من صحبت کردن با این مردم است که به قول خودشون میگن شما فارسی گپ میزنید ، ؟اما بعد از چند دقیقه مکالمه مجبور میشدم برای ترجمه به کتابهای ادبیات قدیمی که خونده بودم در ذهنم مراجعه کنم و به نوعی شبیه سفر به تاریخ کهن زبان خودمون بود و اینگونه بود که من با این بخش از زبان فارسی دری هم آشنا شدم و کم کم یاد گرفتم مثل تاجیکی ها گپ بزنم




مردم تاجیکی بسیار مهمانوازند مثل ما ایرانی ها که به این نام در بین همه توریست هایی

که در راه دیدم معروفیم


بعد از یه گشت شهری دو سه روزه و گرفتن اجازه نامه مخصوص برای راه پامیر در تاریخ اول جولای مصادف با ۱۰ مرداد سفر رو آغاز کردیم دوچرخه ام سنگین تر از قبل بود و همراه با یه نگرانی به خاطر اینکه چقدر از همسفرم شنیده بودم راه پامیر خیلی سخته راهی جاده شدیم ،




اولین مایل ها از هزاران مایل در کشوری و راهی ناشناخته و به قول بسیاری از توریستها و مردم تاجیکستان اولین زن ایرانی دوچرخه سواری که تا به حال دیده اند ،شروع شد




اول راه با گروهی دوچرخه سوار شروع کردیم از سویس سه تا پسر که دو تاشون برادر بودند و کشورهای زیادی رو با دوچرخه سفر کرده بودند.




راه پامیر برای من راهی دشوار در شروع دوچرخه سواری به دور دنیا بود راهی پر از چالش هایی که زندگی و مسیر من را عوض کرد ،هر چند همیشه با تشویق همسفرم هام ادامه میدادم اما بسیار سخت بود که هر روز بعد از کمپ دوباره با کیلومترها پا میزدم و هنوز بدن من آمادگی این همه فشار رو در یک جاده سخت دنیا نداشت ،




تو همه

عکسهایی که میبینید تمام حال و احوالات من پیداست ،یه لحظه خوب خوب بود و لحظه ای دوباره با فشار تمرین های سخت دوستام و مسیر سخت واقعا بارها و بارها از خودم میپرسیدم من اصلا چرا اومدم و هر بار که تابلوی شیب ۸٪ تا ۱۲ ٪ رو میدم واقعا از شوک این همه راه سخت حالت تهوع میگرفتم انگار راه هرگز تموم نمیشد و گاهی با گریه فقط دوچرخه ام رو هل میدادم تا مبادا جلوی کسی کم بیارم و با وجود انگیزه بسیار زیادی که داشتم گاهی بیخیال میشدم و تصمیم به برگشت به ایران میگرفتم اما با دیدن این همه انگیزه دوستانم به خودم میگفتم من به عنوان یه ایرانی اگر اینجا کم بیارم برای همیشه کم آوردم و من میخواستم به خودم ثابت کنم من میتونم و به هر طریقی بود ،اگر تنهایی گریه میکردم،اگر دوچرخه ام رو ساعتها هل میدادم تو جاده های خاکی اگر به آهنگهای ایرانی گوش میدادم که به یه چیز دیگه فکر کنم باز ادامه میدادم و متر به متر گذر با دوچرخه گاهی هر متر هزاران ساعت برام میگذشت


دیدن زنهایی از کشورهای مختلف که تنهایی یا با زنی دیگر ماه ها با دوچرخه تو راه بودند

به من قوت قلب میداد و میتونم بگم اونقدر این خارجی ها مثبت اندیش و پر انرژی هستند که هر بار با دیدن من بهم میگفتند نوشین بهت افتخار میکنیم با این دوچرخه سفر میکنی و تو زن فوق العاده قوی هستی،و اینها روحیه و بنزین موتور مغز من بود.به خاطر دیدن جهان هم شده بود پا میزدم و پا میزدم،چون این چالش رفتن یا نرفتن در این جاده سخت بیشتر از اینکه بر بدنت فشار بیاره بر ذهنت فشار میاره که در آخر راه به این نقطه میرسی که اگر فقط انجامش بدی و به ذهنت دستور بدی من انجامش میدمواقعا بر این حس غلبه میکنی و بعد از اون قادری سختترین کارها رو انجام بدی که هیچ وقت فکر نمیکردی از عهده اش بربیایی


بعد از ساعتها بالا رفتن از یه کوه مرتفع به منظره ای میرسیدم که به قدری عظمت کوها و طبیعت فوق العاده بود که برمیگشتم پشت سرم به جاده ای که بالا اومده بودم نگاه میکردم و باور نمیکردم این من بودم که فقط پا زدم و به این نوک قله رسیدم که حداقل از۲۰۰۰ متر شروع میشد و در دو منطقه یکبار به ارتفاع ۳۶۰۰ و یکبار تا ارتفاع ۴۶۵۵ متر

رسیدیم و اون بالا حس عجیب و فوق العاده ای داشتم و میتونم به جرات به خودم بگم به عنوان اولین تجربه ام با این دوچرخه بسیار ساده و نامناسب در این راه دشوار ،به خودم افتخار میکنم .


و هر روز که تمام میشد به خودم میگفتم امروز کیلومتری از هزاران مایل سفر به دور جهان را تمام کردم در پایان روز با وجود خستگی زیاد احساس خیلی خوبی داشتم




یه بخش دیگه سفرم این بود که ساعتها رو دوچرخه بودن بهت فرصت فکر میده و میتونم بگم من از همسفرهام و جاده و سختی ها و لحظه های خوب و دیدنی های تازه چیزهایی زیادی یاد گرفتم که شاید تو زندگی شهر نشینی نتونی بهش برسی ،زندگی کردن با فرهنگهای مختلف خیلی چیزها رو در زندگیت عوض میکنه ،عادتهای کهنه یه ایرانی با همه قشنگی هاش وقتی عیب هاش معلوم میشه که با آدم های منظم تر و موفق تر و فرهنگ مختلف زندگی کنی ،و یه جایی به نقطه ای میرسی که تو جاده فقط خودتی و اونا و اگر بخوای راه خودت بری باید باهاشون خداحافظی کنی چون بسیار رک و بی رو دربایستی بهت میگن کارت اوکی نیست ،و به جای

خودش هم تشویقت میکنند و خبری هم از لوس بازی و ناز کشیدن ها نیست ، برای خودش میتونم بگم دوره سربازی بود ، تغییر عادتهایی که خالصانه بگم در ایران به غلط آموختیم و مخصوصا خیلی خوش دل بودن ما ایرانی ها به حل مسایل که اکثرا با ارتباطات کارامون رو درست میکنیم تا با ضوابط و قانون و خلاصه کلا یه چندین درجه مجبور به تغییر مسیر در عاداتم شدم میتونم بگم کمی اومدن چیزهای خوبتر هم تو فرهنگمون میتونه بهترین آدمهای دنیا رو از ما بسازه .اینها قسمت های جدی این مسیر بود و میتونم واقعا بگم زیباترین مناظری که به تمام عمرم دیدم راه پامیر بود،حتی کوه اورست با تمام شکوهش به زیبایی بسیاری از کوهای پامیر نیست ،و من عاشق پا زدن در این راهم وهر کس واقعا به دنبال سفری متفاوت و خاطره ای بی نظیراز مناظر و کوهی از تجارب عالی دوچرخه سواری است این راه توصیه صد در صد منه ،برای من سراسر یادگیری بود و به قول دوستان کسی که بتونه راه پامیر رو تموم هر راهی در دنیا براش خیلی آسون خواهد بود .


راه پامیر پر از مهمانوازی های مردم تاجیکی بود که هر روزش برام خاطره

ای خوش بود،هر روز به دلیل گرمای شدید در ظهر مجبور بودیم چهار صبح بیدار شیم و بعد از جمع کردن کمپ و صبحونه تا قبل از ۶ صبح تو جاده باشی که بتونیم حداقل روزی ۶۰ تا ۷۰ کیلومتر را پا بزنیم و همیشه حدودا از ساعت ۱۱صبح به بعد تا چهار بعد از ظهر رو‌ در سایه یه باغ خونه ای یا درختی نهار و استراحت داشتیم ،چون به نوعی پا زدن در اون گرما و شیب سخت غیر ممکن میشد ،


مردم سر راه و جاده و بچه های مشتاقی که با خوشحالی به ما سلام میکردند ما رو به داخل باغ هاشون میبردن و با انواع میوه و غذاهای محلی و چایی و شیر وماست و عسل تازه ازمون پذیزگرایی میکردند ،و حتی یکبار که از کسی اجازه گرفتیم شب رو در حیاط خونشون چادر بزنیم ،گفت باید بیاین تو خونه وگرنه همسایه هامون میبینند برای ما بد میشه شما رو راه ندادیم ،و به این طریق بود که حدود یک ماه در تاجیکستان هزار کیلومتر مسیر ظهر و شب های بسیاری مهمون این آدمهای خوب بودیم ،و دوستان خارجی من هم که قبل از این راه در ایران بودند خیلی به من و

فرهنگ شرقی ما افتخار میکردند و میگفتند ما به این همه محبت شما غبطه میخوریم چون خیلی خودخواه هستیم .و این سبک مهمانوازی در ایران و تاجیکستان هرگز در اروپا اتفاق نمیفته


و من هم خیلی به فرهنگ ایران عزیزمون افتخار میکنم .تمام چیزهایی که نوشتم فقط بخش کوچیک و خلاصه ای بود از هزاران لحظه این هزاران مایل و این سفر به سوی قرقیزستان ادامه دارد هزار کیلومتر اول از هزاران مایل در راه پامیر تمام شد




یکی دیگه از بخش های چالش برانگیز سفر من گرفتن ویزاهای کشور بعدی است که معمولا با مشکلاتی عجیب به خاطر پاسپورتم داشتم و این بار داستان گرفتن ویزای قرقیزستان یکی ازمشکلاتی بود که یه آژانس در ایران به دلیل کمکاری ما رو به زحمت زیادی انداخت معمولا برای کشوری مثل قرقیزستان اداره مهاجرتشون از ایرانی ها درخواست دعوت نامه ای معتبر از کشور قرقیزستان میکنه که من از یکماه قبل از اومدن به این سفر در ایران به یک آژانس به نام ۷۰ دلار پول دادم تا وقتی من به تاجیکستان و شهر دوشنبه رسیدم با رفتن به سفارت قرقیزستان ویزام رو در پاسپورتم به راحتی تحویل بگیرم و به سفر ادامه بدم اما داستان یه سری

کارهای ما ایرانی ها به خاطر نامنظم بودن و عدم تعهد بسیاری از آژانس ها همیشه دردسرساز میشه،بعد از سه هفته پرداخت پول که معمولا این پروسه ده روزه است از تاجیکستان باهاشون تماس گرفتم که آیا نامه دعوت نامه من به سفارت رسیده یا نه و اونها بعد از کلی جواب ندادن های تلفن و بی توجهی کردن به من و تماسهام و قایم کردن رییسشون تا با من برخوردی نداشته باشه ایمیلی برای من فرستادند که درخواست ویزای شما در اداره مهاجرت قرقیزستان رد شده و شما نمیتونید برید ،


من که اصلا همچین چیزی رو باور نمیکردم رفتم سفارت قرقیزستان در شهر دوشنبه و با یه قرار خیلی سریع با کنسولگر قرقیزستان صحبت کردم و بسیار محترمانه با من دست داد و گفت به محض اینکه شما دعوت نامتون در اداره مهاجرت ما تایید بشه من به شما ظرف سه روز ویزا میدم و من که نمیدونستم این درخواست واقعا توسط اون آژانس داده شده یا نه ازشون خواستم امکانش هست شما پیگیری کنید یا نه و گفت بله حتما و ازشون خواستم اگر درخواستی فرستاده نشده میشه شما شخصا منو به کشورتون دعوت کنید، و اونم گفت بله با کمال میل از طرز برخودش

و احترامش مشخص بود حتما مشکلی نداره و ما شروع به سفر کردیم و قرار شد ده روز دیگه تماس بگیریم از تو راه و اگر اداره مهاجرت تایید کرد برگردیم پایتخت و ویزامون بگیریم


بعد از دوهفته رسیدیم خوروگ و تماس گرفتیم و بله ویزا آماده بود و اون آژانس هیچگونه درخواستی نفرستاده بود و به دلیل کمکاری شون مجبور به دروغ گفتن شدند



و خلاصه همسفر من مجبور شد ۴۸۰ کیلومتر راه رو با ماشین برگرده پایتخت که ویزای منو از سفارت بگیره و چون ۱۸ ساعت راه با جیپ بود و فقط یه فرودگاه کوچیک تو خوروگ بود تمام پروازها رزرو شده بود تا چند روز مجبور شدم باز همچنان با استفاده از زبان فارسی و ارتباطی دوستانه با چند تا از کارکنان فرودگاه که شبیه یه ایستگاه کوچیک اتوبوس بود موفق به گرفتن یه بلیط هواپیمای دوازده نفره بشیم که ۱۰۰ دلار بود و دیدن این هواپیمای کوچیک خیلی جالب بود و خلبان خودش پیاده شد و ملخ موتور و با دست چرخوند و تست کرد و خیلی ترسناک بود سفر با یه هواپیمای روسی که هیچ اعتباری بهش نیست،

و این بود که این آژانس وظیفه شناس ایرانی به نام تیبا تور

ما رو به زحمت خطر جان و مرگ وکلی استرس انداخت و دوستم بعد از برگشت به دلیل نبود پرواز مجبور شد در راهی پر خطر ۱۸ ساعت با جیپ در راه با پاسپورت من و ویزای قرقیزستان برگرده خوروگ و ما این سفر را با خوشحالی به سوی مرز قرقیزستان ادامه میدیم ،منتظر داستانهای جالبتر از ویزا گرفتن چالش برانگیز من در کشورهای دیگه باشید .


Additional photos below
Photos: 110, Displayed: 22


Advertisement

شیب ٪۸ شیب ٪۸
شیب ٪۸

یکی از بدترین تابلوهایی که تو راه میدیدم و به خاطر کم تجربگی همچنان میترسیدم ،اینجا بهترین قسمت ماجرا بود ،راه سخت در پیش است
دختران توت فروش تاجیکی دختران توت فروش تاجیکی
دختران توت فروش تاجیکی

به محض رسیدن به هر روستا جمع زیادی از بچه ها به طرفم میدویدند بسیار هیجان زده بودند ،و همیشه چیزی برای فروختن داشتند.خیلی دوست داشتنی بودند
زوج آلمانی دوچرخه سوار زوج آلمانی دوچرخه سوار
زوج آلمانی دوچرخه سوار

سالهاست که دوچرخه سواری میکنند ،اولین توریست هایی که چند وقت پیش ایران بودند و گفتند بهترین مردم دنیا شما هستید از مهمانوازی و احترام به ما ،من با دیدن یه زن دوچرخه سوار بسیار انرژی گرفتم و اونا گفتند هر چند سخت امیدت رو از دست نده این کار فوق العاده است
پسران تاجیکی پسران تاجیکی
پسران تاجیکی

هر جا برای آب خریدن میاستادیم همه دورمون واسه عکس جمع میشدن


Tot: 0.121s; Tpl: 0.016s; cc: 8; qc: 25; dbt: 0.043s; 1; m:domysql w:travelblog (10.17.0.13); sld: 1; ; mem: 1.1mb